پیر شده بود!!!
جوانی که یواشکی دفتر خاطراتم را خوانده بود..!
تابوتت چه سبک شده است !!
بعد از من خودت را برای چه کسانی حراج کرده ای؟؟
آنقدر گریه میکنم تا تمام شود اشک هایی که بهانه ی تو را میگیرند ...!
چقدر با ادب است!!
یادت را میگویم،از گوشه دلم جُم نمیخورد :(
به گمانم حس گل گفتنم گل کرده است!
ولی بی خود کرده است!!والا
:)
برای لحظه ای هم که شده خوب باش!
میخواهم یک عکس یادگاری بگیرم:(
کسی به حرف هایم گوش نمیدهد!!
مانند معلمی شده ام که تمام دانش آموزانش عاشقند!! :(
این روز ها اشک هایم بی اجازه می آیند!!
نه!!
به گمانم این یاد توست که بی اجازه می آید!!
این آمد و رفت ها چیزی را عوض نمیکند!
بمان تا عوض شوی!!